قرآن كريم كه وحي و سروش آسماني است و بر قلب نازنين رسول اكرم? نزول يافته، منشاء حيات علمي و معنوي و سرچشمهي پر بار فرهنگ انساني است. اين كتاب مقدّس در زمينهي شناخت زواياي وجود آدمي و در تبيين آنچه كه موجب ارتقا و تكامل هويّت او ميشود، رهنمودهاي ارزندهاي دارد و عالمان ربّاني و مفسّران مكتب اهل بيت همچون غوّاصان دُرر معاني از اين اقيانوس ژرف و ناپيدا كرانه گوهرهاي نفيس به چنگ آورده و جويندگان و سالكان راه حق را سيراب و كامياب ميسازند.
موضوع مورد پژوهش ما در اين مقال كوتاه، نكتهاي است كه علاّمه طباطبايي (قدس سرّه) در تفسير آيهي چهل ونهم سورهي نساء به بيان آن پرداخته و از روي حقيقتي كههمچنانبر بسياري از مردمان متديّن و پيرو مكتب قرآن، پوشيده مانده، پرده برداشتهاست و با اين كار ارزشمند در واقع گامي بزرگ در مسير عرفان حق تعالي برداشتهوبا سفتن آن دُرّ گرانبها، تشنگان زلال معرفت و تلاشگران در راه تهذيب نفس و پالايش روح و روان را مدد رسانده است و حجاب از چهرهي يك جهل مركّب كنار زده است.
ألـم تـر الي الذين يزكّون أنفسهـم بل اللّه يزكّي من يشاء و لا يظلمون فتيـلاً (نســاء، 4/49)، آيا نديدي كساني را كه تزكيهي نفس و خود ستايي ميكنند؟ ! بلكه خداوند است كه هر كه را بخواهد تزكيه ميكند و ميستايدش و احدي از آنان، مورد ظلم و ستم واقع نميشوند.
در اين آيهي شريفه، مردم از تزكيهي نفس و خودستايي،منع و نهي شدهاند و اين امر را فقط براي خداي عزّوجل مجاز شمردهاست كه او بدون ظلم و اجحاف و بي تضييع حق كسي، تزكيه فرموده و ستايش ميفرمايد.
بايد ديد كه مراد از تزكيه در اين آيهي شريفه، چيست و تزكيهي مورد منع و نهي كدام است و نسبت آن با تزكيهي لازم و مورد تأكيد قرآن كريم چيست؟!
از نظر راغب اصفهاني، تزكيه اصل مفهوم زكات، رشد ونمّو حاصل از بركت الهي است و تزكيهي نفس آدمي دو نوع است.
1. فعلي و كرداري، كه آن عملي است پسنديده و كاري است مرغوب و شارع مقدّس به آن امر فرموده ا ست و مقصود از آيات سورههاي اعلي و شمس اين نوع تزكيه است.
قد افلح من تزكّي (أعلي، 14/18) رستگار شد آن كس كه پاكيزه گرديد.
قد أفلح من زكّيها و قد خاب من دسّيها (شمس،91/9ـ10) رستگار گرديد هر كس كه نفس را تزكيه كرد و پاكيزهاش ساخت و زيانكار شد هر كه آن را بيآلود.
پيامبران الهي و رسول گرامي اسلام نيز، چنين تزكيهاي را هدف داشتهاند و آن را، جزو تعاليم اصلي شريعت خود مي دانستند.
2. كلامي و گفتاري، و آن مثل ستودن خويشتن به عدالت و پاكي و ديگر صفات است، چنين تزكيه و خودستايي، كه توسط خود آدمي صورت ميگيرد، زشت و نكوهيده است و خداوند متعال، از آن منع و نهي فرموده است. باز داشت از چنين تزكيه و خود ستايي گامي است در تربيت انساني، زيرا خودستايي و تعريف و تمجيد از خويشتن خويش، عقلاً و شرعاً زشت و نكوهيده است.
از حكيمي پرسيدند:آن چيست كه هر چه حق و راست باشد باز هم نيكو و پسنديده نيست؟ گفت: تعريف و ثناگويي خود و به اصطلاح خودستايي!1
علامهي طباطبايي مينويسد: آيهي مورد بحث، بخشي ازآياتي است كه حال و وضع اهل كتاب را بيان ميكند و ظاهراً اين مردمِ خود ستا، اهل كتاب و يا برخي از ايشان هستند ولي در آيهي شريفه، با وصف اهل كتاب ياد نشدهاند زيرا شايسته نيست كه عالمان الهي و منسوبان به كتب آسماني و آشنايان با آيات خدايي، با چنان صفات زشت و با آن گونه رذايل، موصوف شوند، زيرا اتّصاف به چنان صفتي و اصرار داشتن به چنان حالي، درواقع خود نوعي دور شدن از علم و دانش الهي و كتاب آسماني است.
مؤيّد اين احتمال كه آنان، همهي اهل كتاب نيستند و فقط عدّهاي منحرف به آنچنان انحطاط عملي گرفتارند، آياتي است كه وضع و حال عدهاي يهود و نصاري را حكايت ميكند.
وقالت اليهود والنصاري نحن أبناء الله وأحبائه (مائده، 5/18)، يهود و نصاري گفتند:ما پسران خدا و دوستان او هستيم…
و در ديگر جا از ايشان نـقل فرمود: و قالوا لن تمسّنا النار إلاّ أياماً معدودة… (بقره،2/80)، و گفتند: آتش جز چند روزي ما را فرا نخواهد گرفت .
يهود ميپنداشتند كه آنها فقط، اهل ولايت الهياند و ا ين مزيّت به ايشان اختصاص دارد و قرآن طي آيهاي ازاين پندار پرده برداشت و فرمود:
يا أيّها الذين هادوا إن زعمتم انّكم أولياءللّه من دون الناس فتمنّوا الموت إن كنتم صادقين (جمعه، 62/6)،اي يهوديان! اگر ميپنداريد كه شما فقط اولياء و دوستان خدا هستيد و نه ديگران پس آرزوي مرگ كنيد و لقاي خدا را بخواهيد اگر راستگو هستيد؟ !
اين سلسله آيات دربارهي يهود و نصاري، شواهد روشني است مبني براينكه آنان مردماني مستكبر و خود بزرگبين هستند و هرگز در برابر حق و حقيقت خاضع و تسليم نيستند و به خداوند سبحان و آيههاي او ايمان راستين ندارند و به همين سبب مستحقّ لعن و نفرين الهي شده و در اثر همين خودبيني و خودستايي به چنان نكبتي گرفتار گشتهاند.
استاد علاّمه در ادامهيبحث چنين مينويسد: اين، نوعي پيگيري موضوع خودستايي ممنوع و ردّ عمل زشت تعريف و تمجيد ازخويشتن خويش است كه در آغاز آيه مطرح شدهاست.
توضيح آنكه: ستايش و تعريف و تمجيد، از شؤون پروردگار متعال است و به او اختصاص دارد و امّا انسان هر چند كه با صفات فاضله و خصال نيكو و پسنديده، موصوف باشد و به انواع فضيلتهاي اخلاقي و روحي آراسته باشد با اين وجود به چنان مزايا و دارندگيها ، نبايد اعتماد كند زيرا اعتماد و اتّكا به آنها او را از خدا غافل ميكند و سرانجام به استقلال انگاري و تصوّر بي نيازي از خدا، ميكشاند و چنان چيزي از دعوي خدايي و ادّعاي الوهيّت و شراكت با خالق هستي، سردر مي آورد.!
بينوا انسان كه مالك هيچ نفع و ضرر، سود و زيان و مرگ و حيات براي خود نيست، چگونه ميتواند بي نياز از خداوند غني مطلق باشد؟ او در هر خير و شر و در اصل هستي و در تمام شؤون حيات و زندگي و خيري كه ميپندارد مالك آنست و در همه ابزار و وسايل، به خداوند وابسته است و همه خير بدون استثنا ملك مطلق خداوند است پس براي انسان چه باقي ميماند؟2
اين چنين غرورو خودبيني كه انسان را به تزكيهي نفس و خود ستايي واميدارد از رذايل اخلاقي ريشهدار، بلكه ريشهي رذايل نفساني است و اين گونه انسانهاي مغرور، تنها به خود اعتماد ميكنند بي آنكه خويشتن را محتاج خدا بدانند و ازاين صفت رذيله، صفت زشت ونكوهيدهي ديگري ميزايد كه تكبّر و خود بزرگبيني، باشد و همين به اوج شدّت خود ميرسد و به صورت سلطهجويي بر بندگان خدا در ميآيد و در نتيجه، انسانهاي آزاده را به بند ميكشد و به بردگي وا ميدارد و به آنان هر نوع ظلم و تجاوز را روا ميشمارد و تمام حرمتهاي الهي را هتك ميكند و بي آنكه حق داشته باشد، خون مردم بيگناه را مي ريزد و با آبروي اشخاص محترم بازي ميكند و اموال و دارايي مردم را حيف و ميل مينمايد و همه اين بديها ـ تازه ـ وقتي است كه آنها، يك صفت و خصلت فردي باشند، امّا اگر از جنبه فردي و شخصي بگذرد و به صورت خلق و خوي اجتماعي، گروهي و ملّي در آيد خطر و مصيبت بس عظيمتر خواهد بود زيرا تباهي نوع انساني و گسترش فساد در روي زمين را به دنبال خواهد داشت و اين همان چيزي است كه خداوند هشدار داده و فرموده است:
… و منهم من أن تأمنه بدينار لا يؤدّه اليك إلاّ ما دمت عليه قائما ذلك بأنّهم قالوا ليس علينا في الأميّين سبيل… (آل عمران، 3/75).
و از ا هل كتاب، كساني هستند كه اگر مال فراواني به آنان امانت بسپاري، تمام و كمال به تو باز ميگردانند و برخي از ايشان هستند كه اگر يك دينار هم به رسم امانت نزد آنان بگذاري به تو بر نميگرداند مگر آنكه پيوسته بالاي سر او باشي،سبب آنست كه آنان گفتند بر ما در مورد اميّان راهي نيست يعني برما ملامتي نيست و بردن مال ومنال مردمانِ عادي رواست!
بدون ترديد، هيچ انساني نميتواند براي خود فضيلتي را بر زبان آورد وخويشتن را با آن بستايد اعم ا ز اينكه او در گفته خود صادق و راستگو باشد و ياكاذب و دروغگو.
زيرا او براي خود مالك چيزي نيست امّا خداوند تعالي مالك همه چيزو آن چيزي است كه انسان را مالك آن، قرار داده است و عطا كنندهي همهي فضيلتها و مزيّتها اوست و براي هر كس و هر گونه بخواهد ميبخشد و او ميتواند هر كه را بخواهد تزكيه كند و فضيلتي به وي نسبت دهد و نعمتي به او افاضه فرمايد و خداوند است كه ميتواند هر كه را بخواهد تزكيه كند و بستايد و او را به داشتن صفاتي نيكو و خصالي شريف توصيف نمايد، چنانكه دربارهيپيامبران و ديگر انسانهاي كامل فرمود:
إنّ اللّه اصطفي آدم ونوحاً وآل إبراهيم وآل عمران علي العالمين… (آل عمران،3/33)، همانا خداوند ، آدم، نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان بر گزيد.
واذكر في الكتاب إبراهيم إنّه كان صدّيقاً نبيّاً (مريم، 19/41)، در كتاب از ابراهيم ياد كن كه او پيغمبري راستگو و درست كردار بود.
برگزيده بودن و صادق و راستگو بودن و ديگر وارستگيهاي خُلقي و رفتاري، چيزهايي هستند كه خداوند متعال رسولان و انسانهاي بزرگ را بدانها ستوده است همچون: يعقوب، يوسف، سليمان، موسي، عيسي، ايوب، ادريس،اسماعيل و حضرت محمد صلي الله عليه و عليهم اجمعين كه در سورههاي انعام، مريم، انبياء، صافّات و ص و جز اينها آمده است. 3
خلاصه آنكه تزكيه، حق خداوند سبحان است و احدي حق شركت در آن را ندارد، زيرا تزكيه و ستايش، از انسانها از روي ظلم و زياده روي، صادر ميگردد ولي از حق تعالي جز از طريق عدل و به دور ازافراط و تفريط صادر نميشود و اين است مفهوم و معناي ذيل آيهي مورد بحث كه فرمود:ولا يظلمون فتيلاً و آن، تعليلِ حكم و بمنزلهي بيان دليل است.
استاد علاّمهي طباطبايي با توجّه به گفتهي راغب اصفهاني، مي نويسد:آيه، هر چند كه مطلق است و هر دو نوع تزكيهي قولي و فعلي را به خداوند اختصاص مي دهد و هر دو نوع تزكيه و خودستايي را نهي ميكند، لكن مورد آيه، تزكيهي قولي و گفتاري است زيرا تزكيهي فعلي و آراستگي به فضايل و وارستگيها، تكليف و فرض است.
پس از بحث و بررسي آيهي شريفه، دو مطلب، آشكار شد.
1. هيچ صاحب فضيلتي به سبب داشتن آن، نبايد خود بين باشد و خويشتن را با آن بستايد زيرا تزكيه و ستايش انسانها مخصوص خداوند است و حتي انساني، انسان ديگر را جز با آنچه خداوند آنرا فضيلت دانسته نبايد تعريف و تمجيد كند. بنابراين فضايل، همانهايي هستند كه خداوند آنها را فضيلت دانسته و صاحبان آنها را تزكيه فرموده و ستوده است و صفت و خصلتي كه دين آنرا فضيلت و ارزش نشناسد و فضل و مزيّت نشمارد، قدر و ارزشي ندارد. لازمه اين كلام آن نيست كه فضايل و ارزشها در ميان مردم از بين برود و آنان براي صاحبان فضيلت بهايي قايل نباشند و قدر و منزلت ايشان نشناسند و در بزرگداشت ايشان نكوشند، بلكه شناسايي فضيلتها و حفظ حرمت ارزشها، جزو شعاير الهي است.
ومن يعظّم شعائر الله فانّها من تقوي القلوب (حج،22/32):هر كس شعاير الهي را بزرگ ميشمارد آنها از تقوي و پارسايي دلهاست.
جاهل و نادان در برابرعالِم و دانا بايد خاضع باشند و قدر و منزلت او بشناسند و چنين چيزي از مصاديق پيروي حق است.
«آيا برابرند آنان كه ميدانند و آنانكه نميدانند» (زمر، 39/9): البتّه عالمان و دانشمندان نيز نبايد به علم و دانش خود مباهات كنند و به ديگران فخر بفروشند و خويشتن را با آن وصف بستايند كه راز همه فضيلتها در همين، نهفته است (و درخت هر چه پر بارتر باشد سرو شاخه به زير است).
2. موضوعي را كه برخي روانشناسان غربي گفتهاند و بعضي اهل بحث و نظر از ما مسلمانان از ايشان تبعيّت كرده و اعتماد به نفس را جزء فضايل نفساني و اخلاق كامل انساني بر شمردهاند مطلبي نيست كه دين اسلام آن را بشناسد و چنان چيزي با مذاق قرآن مطابقت ندارد بلكه تنها چيزي كه قرآن كريم آن را صحيح ميداند اعتماد به خدا و طلب عزّت و حشمت از اوست.
الّذين قال لهم النّاس إنّ النّاس قد جمعوا لكم فاخشوهم فزادهم إيماناً وقالوا حسبنا اللّه و نعم الوكيل (آل عمران، 3/173)، كساني كه مردم به ايشان گفتند تودهها براي از بين بردن شما گرد آمدهاند از ايشان بترسيد ولي ايمان ايشان فزوني يافت و گفتند:خدا ما را بس است و او وكيل خوبي است.
در آيات قرآني انسان چنان تربيت ميشود كه نيروها و عزّتها و عاملهاي آن را از آن خدا بداند و بس و نسبتهاي مجازي و ملكهاي عاريتي او را نفريبد و موجب لغزش اونشود.
ان القوّة للّه جميعاً (بقره،2/165): همهي نيرو و قوت از آنِ خداوند است و بس.
ان العزّة للّه جميعاً (يونس،10/65): همهي عزت و حشمتبراي خداوند است و بس.4
از نقطه نظر تعليم و تربيت اسلامي و از ديدگاه روانشناسي و از بُعد عرفان حق تعالي، اعتماد به نفس كه در افواه مردم هم فراوان جاري است و آن را فضيلت نفساني و مزيّت رواني ميانگارند، نه تنها فضيلت نيست و از جنبهي اخلاق انساني مورد تأييد نميباشد بلكه آن، نشانهيدوري از معرفت حق تعالي است و اين معني چنانكه استاد رحمة الله عليه از آيهي شريفه استفاده كردهاند با فرهنگ قرآني و سنّت قطعي كاملاً مطابق و هماهنگ است زيرا در هيچ آيهاي از آيات ذكر حكيم از انسان خواسته نشده كه به خود اعتماد كند و در احاديث نبوي و روايات امامان معصوم? هم، چنين عبارتي ديده نميشود البتّه ضعف نفس و برخي صفات منسوب به نفس آدمي در قرآن كريم واحاديث شريف مورد توجّهاند، لكن آنها غير از عنوان مورد بحث مي باشند و اعتماد به نفس در برابر اعتماد به خدا قرار دارد و اعتماد انسان به خويشتن خويش و يا ديگران از نقطه ضعفهاي اخلاقي و رواني است و تنها چيزي كه فضيلت محسوب ميشود: اعتماد، اطمينان، اتكال، توكل و وثوق به خداست و بس و به عبارت ديگر اعتماد به نفس، قسيم اعتماد به خداست و آن دو در تقابل همند و اعتماد به نفس و هر انسان و شخص ديگر از ضعف روحي و كاستي معرفت حق تعالي حكايت دارد و ما براي آنكه بحث به درازا نكشد عنوانهايي را كه به نفس نسبت داده شده و درآيات قرآني و يا احاديث اسلامي، آمده است مورد اشاره قرار داده و به بحث پايان ميدهيم.
الف ـ صفاتي كه به نفس آدمي منسوباند و به صورت استعداد و بالقوّه در طبيعت هرانساني وجود دارند و احياناً با بروز و فعليّت آنها كيان وجودي شخص شكل ميگيرد مانند: آرامش،اطمينان، اضطرار، تسويل، حديث، جرأت، جسارت، خسارت، خساست، خشم، ذلّت، سخاوت، سلامت، ضعف، طيب، ظرافت، غنا، فتنه ، قساوت و وسوسهي نفس.
ب ـ صفات و عناويني كه فعلي از افعال نفساند و به او منسوب مي باشند مثل: اعتدال، توكل،توطين، جهاد، خوف، خشيت، رياضت، شحّ، صيانت، عزّت، عصيان، فساد، معرفت، مخالفت، نسيان، وحشت، هجر و هواي نفس.
ج ـ در بررسي واژههاي اتكال، اطمينان، اعتماد و وثوق نفس اعم از آنكه مثبت باشند و يا منفي هر دو بعد در احاديث، مشخص شده و در ذكر حكيم و احاديث به نكاتي اشاره شده، لكن هرگز اعتماد به نفس جزو فضايل روح و روان آدمي ياد نشده امّا جملهها و عنوانهاي زير فراوان به چشم ميخورد:
اتّكال به خدا در جميع امور، اتّكال به حسن اختيار خداوند، اتّكال به رحمت الهي و مغفرت خداوندي، حلم پروردگاري، اتّكال به شفاعت، استغاثه به خدا، اعتماد، اطمينان، توكل و وثوق به خداوند متعال و درخواست نيرو و توان فقط از او.5
امام جواد?، در يك حديث سرتاسر حكمت و عرفان و در راستاي موضوع بحث مقال، فرمود: «الثقة باللّه تعالي ثمن لكل غال و سلّم الي كل عال»6
وثوق، توكل و اعتماد به خدا، بهاي هر چيز گرانبها و نردبان هر امر بلند و بالاست.
و برتر از كلام حق تعالي و سخن اولياي معصوم چه جاي سخن ديگر است؟!
1. ابوالقاسم حسين بن محمد، المفردات/213، تهران: مرتضوي.
2. سيد محمد حسين طباطبايي، الميزان، 4 / 394.
3.همان، با اقتباس و اختصار.
4. متن كلام استاد:ان ما ذكره بعض باحثينا و اتّبعوا في ذلك ما ذكره المغاربه ان من الفضائل النفسانيه الاعتماد بالنفس، امر لا يعرفه الدين ولا يوافق مذاق القرآن والذي يراه القرآن في ذلك هو الاعتماد بالله والتعزّز بالله. رك: الميزان، 4/ 398 .
5. معجم الفاظ احاديث بحارالانوار، واژههاي نفس و توكل و جز آنها.
6. شيخ عباس قمي، الانوار البهيّة/240، چاپ خراسان.